سارا - دختران دانشجوی کارشناسی ارشد ادبیات

87/5/5 :: 11:28 صبح

هد یه

حنانه احتمالان فاطمه شبها از ناراحتی خوابش نمی بره

چون همیشه نگران کادویاش بود

فاطمه جون من قول میدم بهت کادویی بدم

تولد تولد بیا شمعها رو فوت کن

نویسنده : سارا

نوشته های دیگران ( )

87/5/3 :: 12:34 عصر

ترسناک

حنانه جونم تو که بعد اون تصویرهای قشنگ دلبرانه ضد حال زدی صد بار نگفتم که خواب نما میشم باز تو
سراغ دوست جابنیت رفتی

احتمالا گیسوانش تو رو به حس نزدیکی میرسونه

نویسنده : سارا

نوشته های دیگران ( )

87/5/2 :: 11:17 صبح

امان از دست نا استاد

این همه زحمت نتیجه اش چی شد بعضی ها مثل احم..ی نمره کم میدن که بگن با سوادن ؟

نویسنده : سارا

نوشته های دیگران ( )

87/4/31 :: 11:48 صبح

همراه مهربان

آنگاه که تو مراه از بشت حصارهای نا مرئی زمان صدا زدی    تمام روحم از باران کلامت تر بود


                                                                                                       همیشه با من

نویسنده : سارا

نوشته های دیگران ( )

87/4/31 :: 11:37 صبح

همراه مهربان

دست من گیر که این دست همانست که من بارها در غم هجران تو بر سر زده ام

نویسنده : سارا

نوشته های دیگران ( )

لیست کل یادداشت های این وبلاگ